دانشمنگِ

خستـــــــــــه

دانشمنگِ

خستـــــــــــه

43

داداشم با بابام دعواش شد رفتم جداشون کنم بابام یه چک هم به من زد گفت تو هم دست کمی از اون نداری !!!

41

مامان و بابام چند شب پیش با هم دعواشون شد و مامانم قهر کرد رفت خونه مامانش اینا …
بابام گفت به جهنم خودم به تنهایی زندگی میکنم !!! بعد از چند شب که کلی ظرف نَشُسته تو کابینت جمع شد ، دستارو زد بالا ظرفا رو بشوره ؛ دیدم زیر لب داره غر میزنه و میگه اینم شد زن ؟؟؟ ببین این قابلمه ها چقدر جرم گرفته سیاه شده ؟!؟!؟!
صدام زد آهای پسر بیا ببین انقدر ساییدم این قابلمه رو ، ببین چه برقی میزنه کیف کن برو برا مامانت تعریف کن …
رفتم نگاه کردم دیدم همه قابلمه های تفلون مامانم رو با سیم ظرف شویی به قدری ساییده که سفید شده !!!
فقط اب دهنم رو قورت دادم و آماده جنگی عظیم شدم …

41

بابام امروز ۱ تن هندونه خریده واسه گوسفندای بابا بزرگم و میگه : بخورن جیگرشون حال بیاد …

حالا من دیروز داشتم یه نصفه هندونه میخوردم بهم میگه : سگ خورش نکن اسراف کنی … قاشق بردار تهشو قشنگ بتراش وگرنه دیگه از هندونه خبری نیست …
یعنی بخوام به صورت ریاضی حساب کنم : من <<< گوسفند

40

نقش سرنشین کنار راننده در ایران :

1 - کشیدن بقیه کمربند ایمنی راننده و نگهداشتن آن هنگام مشاهده افسر راهنمایی و رانندگی !
2 - نگهداشتن فرمان اتومبیل هنگامی که راننده دستش بند است.
3 - دادن شماره تلفن راننده به سرنشینان خودروی بغلی.
4 - تعویض دنده هنگامی که راننده در حال مکالمه با تلفن است.
5 - تیکه انداختن به عابرین پیاده.
6 - جیغ زدن هنگام عبور از داخل تونلها.
7 - فحش دادن به دیگر رانندگان بخاطر رانندگی بد آنها.
8 - تشویق راننده برای لایی کشی.
9 - فحش و نفرین به راننده موقع عبور از روی دست اندازها.
10 - ایجاد قوت قلب برای راننده هنگام دعوا.
11 - خوابیدن با صدای خروپف زیاد در جاده ها.
12 - زنده ماندن در تصادفات شدید در حالیکه راننده بیچاره تیکه تیکه میشود.

39

گواهی نامه گرفتن مامانم حدود یک سال و نیم طول کشید ؛ قبول که شده بود افسره از مامانم خوشحال تر بود !

38

به بابام میگم اگه من یه روز سکته مغزی کردم ، اعضا ی بدنمو اهدا کنین !!!
برگشته میگه برو بابا تو مغزت کجا بود که بخواد سکته هم بکنه ؟! به فکر یه راه دیگه باش !!!

37

ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﺩﺧﺘﺮ ﻳﻜﻲ اﺯ اﻗﻮاﻡ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮاﻫﺮﻡ …

ﻗﺪﺵ اﻧﺪاﺯﻩ ﺧﻮﺩﺗﻪ ، ﻫﻴﻜﻠﺸﻢ ﺷﺒﻴﻪ ﺧﻮﺩﺗﻪ … ﻭﻟﻲ ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ !!!!!
ﺧﺐ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻧﺎﺑﻮﺩ کردی ﺑﭽﻪ رو …

36

میراث فرهنگی تهدید کرد اگه مسواکمو تا آخر هفته تحویلشون ندم ، اقدامات خشونت آمیزی باهام میکنه !

35

صبح زود خواب بودم که مامانم اومد تو اتاقم با تلفن بلند بلند حرف میزد ...


میگم چرا اومدى اینجا حرف میزنى ؟

برگشته میگه اگه اتاقاى دیگه برم بقیه آدما بیدار میشن !!!

یعنی با این حرفش خلقته منو برد زیر سوال !

34

یکی از مهمترین دلایلی که آیفون ۵ نمیخرم اینه که پولشو ندارم !

33

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻻﯾﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﭘﺪﺭ ﺑﺸﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺯﺍﯾﻤﺎﻥ ﺯﻧﻢ ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﮑﺸﻢ …
البته قبلش باید هماهنگ کنم که غروب باشه و تکه های ابر در آسمان نارنجی حضور داشته باشن !!!
ﺍﺻﻦ ﺁﺧﺮﻩ ﮐﻼﺳﻪ …

32

مرده شور شانس منو ببره امروز کیفمو زدن ، بدبخت شدم ! همه زندگیم توش بود :

شناسنامه ، کارت ملی

دفترچه حساب بانکی

سه میلیون تومن پول نقد

5تا سکه بهار آزادی

15 دستگاه خودروی ریو

و میلیونها ریال جویز نقدی دیگر …

هر 50 هراز ریال در هر روز یک امتیاز !

31

مامانم به مدت یک هفته رفته خونه خالم ، مام داشتیم از گشنگی میمردیم و کل خونه هم ریخت و پاش بود …

براش اس ام اس دادم :
رفیق من سنگ صبور غمهام / به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم / چه دنیایه رو به زوالی دارم
مامانم تو جوابم نوشته بود :
تنهای بی سنگ صبور / خونه ی سرد و سوت کور
توی شبات ستاره نیست / موندی و راه چاره نیست
اگرچه هیچکس نیومد ، سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش ، طاقت بیار و مرد باش
یه چندتا شکلک خنده شیطانی و زبون درآوردنم برام فرستاده بود !
خب مادر خانوووم الان چه وقته حاضر جوابیه ؟ پاشو بیا به خونه زندگیت برس دیگه !!!

30

بابام بهم پول داده برم خرید میگم تو که پول میدی یه کم بیشتر بده ، زیاد اومد بر می گردونم ؛ من بچه تم !
میگه : تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست …

29

چند وقت پیش حس کمبود محبت داشتم رفتم یه کم بتادین روی دستم ریختم و اومدم جلو مامانم سرفه کردم گفتم وای دارم خون بالا میارم …

مامانم زد تو سرم گفت از بسکه میری تو اون اینترنت بی صاحاب ؛ برو توالت فرشامو کثیف کردی …
بابام کلا محلم نذاشت …
ابجی کوچیکم هم داشت از خوشحالی بالا پایین میپرید و میگفت آخ جون اگه ... بمیره اتاقش مال من میشه !
خدا این حس رو نصیب دمپایی ابری توی دستشویی نکنه …